
ابن حسام خوسفی
غزل شمارهٔ ۱۱۶
۱
چو خاک تا نشود تختهٔ من اندر خاک
ز لوح سینه نگردد رقوم عشق تو پاک
۲
ز سوز سینه خبر میدهد به غمّازی
سرشک سرخ و رخ زرد و دیدهٔ نمناک
۳
متاب رشتهٔ زلفت ز ما درین گرداب
که میل کشتی ما میکند نهنگ هلاک
۴
چه غم ز طعنهٔ دشمن اگر تو باشی دوست
که نیش همدم نوش است و زهر با تریاک
۵
به زهر میکشدم عقل مفسد ابن حسام
خیال فاسدش از سر ببر به شیرهٔ تاک
نظرات