ابن حسام خوسفی

ابن حسام خوسفی

غزل شمارهٔ ۱۳۰

۱

دوش با زلفت به هم شوریده حالی داشتیم

در سر از سودای ابرویت خیالی داشتم

۲

خط ابروی کجت در چشم من پیوسته بود

راست گویی در نظر شکل هلالی داشتم

۳

گرچه با یاد دهانت عیش بر ما تنگ بود

هر دم از شوق لبت شیرین مقالی داشتم

۴

چند روزی پای بند کلبه ی آب و گلم

من که همچون طایران سدره بالی داشتم

۵

خرّما آن روز کان خورشید بر من تافتی

حبّذا آن شب که با آن مه وصالی داشتم

۶

ای خوشا وقتی که ساقی وقت من خوش داشتی

وز کف او چون می کوثر زلالی داشتم

۷

یاد باد آن روزگار خوش که چون ابن حسام

گاه گاهی بر سر کویت مجالی داشتم

تصاویر و صوت

نظرات