
ابن حسام خوسفی
غزل شمارهٔ ۱۵۰
۱
دهانش آرزوی تنگدستان
عذارش قبله آتش پرستان
۲
بجای پسته و شکر تمامست
دهان ساقی و لب نقل مستان
۳
ز دیوان کمال از غایت لطف
بدست آوردم این معنی بدستان
۴
دهانش هست میگویند آن نیست
میانش نیست ، می گویند و هست آن
۵
دل ابن حسام آن غمزه گر خست
کدامین دل که آن غمزه نخست آن
تصاویر و صوت

نظرات