ابن حسام خوسفی

ابن حسام خوسفی

غزل شمارهٔ ۱۷۰

۱

مباد دیده روشن چو در نظر تو نباشی

بصر مباد کسی را که در بصر تو نباشی

۲

مباد پسته و شکر چو از دهان و لب خویش

درون مجلس دل پسته و شکر تو نباشی

۳

مرا به مجلس مستان شراب ناب نباید

اگر ز چشم و ز لب نقل ماحضر تو نباشی

۴

کجا علاج پذیرد جراحت دل ریشم

شفای سینه ی مجروح من اگر تو نباشی

۵

طبیب کرد دوای مشام من به ریاحین

چه جای بوی سپر غم چو غم سپر تو نباشی

۶

نیاز و زاری ابن حسام کی بپذیرند

گرم به شب غرض از ناله سحر تو نباشی

تصاویر و صوت

نظرات