
ابن حسام خوسفی
غزل شمارهٔ ۳۷
۱
ما را به کوی وحدت تا با تو آشنائیست
از خاک آستانت در دیده روشنائیست
۲
هم بی تو مستمندیم هم با تو دردمندیم
این عقد مشکل آمد وقت گره گشائیست
۳
با محنت فراقت در انتظار وصلیم
با دولت وصالت اندیشه جدائیست
۴
از عشوه های چشمش ای دل به گوشه بنشین
کاین شوخ فتنه انگیز در عین دلربائیست
۵
در روی خوب رویان چون بنگری ببینی
آثار حسن معنی کآیینه خدائیست
۶
زنهار تا نبندی دل در عروس دنیا
هر چند دلفروزیست کش پیشه بی وفائیست
۷
ابن حسام عمری بر رهگذر کویت
بنشست و کس نگفتش کاین مبتلا کجائیست
نظرات
محمد قضاوی
محمد حسین قضاوی