
ابن حسام خوسفی
غزل شمارهٔ ۷۸
۱
خط مشکین که بر گرد رخت چون عود میگردد
بدان ماند که در بالای آتش دود میگردد
۲
ز تاب مهر تابان جمالت پرتوی دارد
شب این مشعل که بر ایوان دود اندود میگردد
۳
صباگویی که از چین سر زلف تو میآید
که از بویش نسیم باغ مُشکآلود میگردد
۴
دل بیمارم از گوی زنخدان تو میگوید
به گرد سیب سیمین از پی بهبود میگردد
۵
نه بر گردم نگردانم سر از تیغ تو گردانم
که دست و تیغ تو از من به سر خشنود میگردد
۶
ایا ابن حسام از سر قدم کن در ره جانان
ایازی هرکه کرد او عاقبت محمود میگردد
۷
زبور عشق تو روحالقُدُس در گوش میگیرد
چه خوش مرغی به گرد نغمهٔ داوود میگردد
نظرات