ابن حسام خوسفی

ابن حسام خوسفی

غزل شمارهٔ ۹۱

۱

چو زلف دوست بباید شبی سیاه و دراز

که با خیال رخت در درون پرده ی راز

۲

دل شکسته ی آشفته ی پریشان حال

تطاول سر زلفت به شرح گوید باز

۳

فرو گرفت غم دل فضای سینه ی من

کجاست ساقی گلرخ شراب غم پرداز

۴

به عشوه عربده با روزگار نتوان کرد

که دهر عشوه فرو شست وچرخ عربده ساز

۵

اگر چه درگه یار از نیاز مستغنی است

تو بر مدار سر از خاک آستان نیاز

۶

عجب نباشد اگر عاقبت شود محمود

کسی که خدمت شایسته کرد همچو ایاز

۷

زفیض دوست چو در هر سری تمناییست

امید ابن حسام است و لطف بنده نواز

تصاویر و صوت

دیوان محمد بن حسام خوسفی به کوشش احمد احمدی بیرجندی و محمدتقی سالک - محمدبن حسام خوسفی - تصویر ۸۰۴

نظرات