
ابن حسام خوسفی
غزل شمارهٔ ۹۲
۱
شیخ را صومعه در رهن شراب است امروز
بر در میکده در چنگ ورباب است امروز
۲
آنکه در میکده دی منکر می نوشان شد
در خرابات مغان مست و خراب است امروز
۳
از می ای شیخ مرا توبه چه میفرمایی
توبه موقوف که ایام شباب است امروز
۴
نرگس از غایت مستی سر ساغر دارد
قدح لاله پر از باده ی ناب است امروز
۵
من چه خون کرده ام ای خون منت در گردن
چشم خون ریز تو در عین عتاب است امروز
۶
بنشین تا نفسی با تو بهم بنشینیم
اخ ای عمر چه هنگام شتاب است امروز
۷
بس که دوش ابن حسام از غم عشقت بگریست
مردم دیده ی او غرقه ی اب است امروز
نظرات