ابن حسام خوسفی

ابن حسام خوسفی

غزل شمارهٔ ۹۶

۱

دوش از فراغ روی تو با روی سندروس

نالیده‌ام چو نای و فغان کرده‌ام چو کوس

۲

گفتی به وعده دوش که کام از لبت دهم

افسوس ازین سخن که لبت می‌کند فسوس

۳

آن را که پای‌بوس میسّر نمی‌شود

خود دست کی دهد که کند با تو دست بوس

۴

آیینه پیش دار و در ابروی خود نگر

بر عاج بین کشیده کمانی ز آبنوس

۵

می ده که دیر و زود عظام رمیم من

دستاس سالخورده گردون کند سبوس

۶

سرخ از چه شد کرانه این طشت نقره‌کوب

خون سیاوش است در او یا سرشک طوس

۷

ابن حسام دل چه نهی در فریب دهر

پرهیز کن ز عشوه دامادکش عروس

تصاویر و صوت

نظرات