
ابن یمین
شمارهٔ ٩١ - وله
۱
مرا چو یاد خراسان گذر کند بضمیر
ز خون دیده کنم همچو لاله برگ زریر
۲
چنانم آتش دل بر فلک زبانه زند
که یک شرر بود از شعله هاش چرخ اثیر
۳
اگر چه بیرخ احبابم وز چرخ نفور
وگرچه با غم اصحابم و هزار نفیر
۴
ولی شراب و ربابم مرتبست مدام
شراب خون دلست و رباب ناله زیر
۵
مرا که یکنفس از دوستان نبود شکیب
مرا که بیرخ جانان دمی نبود گزیر
۶
بصورتی فلک افکند دور ازیشانم
که عقل خیره بماند در آن گه تصویر
۷
بصد حیل طلب وصل دوستان کردم
ولی بحیله دگرگون نمیشود تقدیر
۸
پیام ابن یمین ای نسیم باد صبا
بگوی بر سر بالین یاریک شبگیر
۹
که گر حیات بماند بوصل با ز رسیم
ور از تو دور بمیریم عذر ما بپذیر
تصاویر و صوت

نظرات