ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۱۰۲

۱

با ما غم هجران تو ای دوست نه آن کرد

کان قصه توانیم بصد سال بیان کرد

۲

از خانه دل رخت صبوری بدر انداخت

چه جای صبوری که از اینخانه روان کرد

۳

با باغ و بهار طربم آتش شوقت

آن کرد که با برگ رزان باد خزان کرد

۴

پیدا شد ازین اشک روان خلق جهانرا

رازیکه دل غمزده در پرده نهان کرد

۵

دریاب مرا بار دگر زنده کزین پس

هجران تو ای سرو روان قصد روان کرد

۶

چوگان قضا باز چو گوی ابن یمین را

سرگشته و برگشته در آفاق دوان کرد

۷

با ما سرگردون جفا پیشه چو خوش نیست

با خصم و بوی غیر مدارا چه توان کرد

تصاویر و صوت

نظرات