ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۱۰۵

۱

تا سنبل سیراب تو بر لاله گره شد

خورشید تو گفتی که مگر زیر زره شد

۲

مسکین دل زارم هدف تیر بلا گشت

آندم که کمان خم ابروت بزه شد

۳

احرام طواف سر کوی تو گرفتیم

چون ابروی تو قبله جان که و مه شد

۴

چشمت ز کمان خم ابروی تو تیری

بگشاد ز سر گوشه بر آورده زه شد

۵

گفتم صفت زلف چو جیم تو توان کرد

خود زای زبانها صفت از عجز گره شد

۶

با حسن تو دل نرد هوس باخت ولیکن

جان در گرو حسن تو بسیار فره شد

۷

سلطان غمت دست چو بگشاد به بیداد

عقلم که رئیس ده دل بود ز ده شد

۸

در آرزوی سیب زنخدان تو اشکم

چون آب انار آمد و رخساره چو به شد

۹

با گریه و با آه دل ابن یمین باش

زین آب و هوا نرگس بیمار تو به شد

تصاویر و صوت

نظرات