ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۱۰۷

۱

تا ز پیشم نازنین دلدار شد

بی رخش نور و نوام از کار شد

۲

پوستم بر استخوان مانند چنگ

چنگ گشتم ناله زیر و زار شد

۳

تا هوای چشم و زلف پر خمش

در دماغ این دل افکار شد

۴

خسته آنغمزه غماز گشت

بسته آن طره طرار شد

۵

عکس دندانش چو بر چشمم فتاد

چشم من چون ابر گوهر بار شد

۶

بسکه چشمش خلق را بیمار کرد

عاقبت او نیز هم بیمار شد

۷

کی بود یارب که گویند آن صنم

همچو روی خود نکو کردار شد

۸

از لبش ابن یمین گوید سخن

همچو طوطی زان شکر گفتار شد

تصاویر و صوت

نظرات