
ابن یمین
شمارهٔ ۱۱۴
۱
خطش از ریحان طرازی بر گل سوری کشید
نرگس از مستی چشمش رنج مخموری کشید
۲
از می عشقش برندی و بقلاشی فتاد
هر که روزی در جهان نامی بمستوری کشید
۳
بر سر سرو سهی تا گل ببار آمد ترا
غنچه دلها چو نرگس از تو رنجوری کشید
۴
پسته شکر فشانت بسکه شیرینکار شد
رخ ز شرمش انگبین در ستر مسروری کشید
۵
تا خراب آباد دل را عشق تو معمار شد
عقل کاستادی نمودی بار مزدوری کشید
۶
از دلم شاکر نگشتی تا نشد خون در غمت
شکر ایزد را که سعی دل بمشکوری کشید
۷
کو شب وصلی که تا ابن یمین در بندگیت
عرضه دارد آنچه دل از درد مهجوری کشید
تصاویر و صوت

نظرات