ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۱۱۸

۱

روزگاریکه بهجران توأم میگذرد

فلک آنروز مبادا که ز عمرم شمرد

۲

هر چه بر خاطر من بگذرد از شرح نیاز

مردم چشم من از اشک بنم میسترد

۳

من همانروز که دیدم رخ زیبای ترا

گفتم اینست که دل از غم او جان نبرد

۴

بکرشمه نظری می بکند چشم خوشت

همچو آهوی رمیده که ز پس مینگرد

۵

گل بدوران تو از حسن خود ار لاف زند

به نسیمی ز توأش باد صبا پرده درد

۶

بسته زلف تو شد دل مزنش ناوک چشم

مرغ در دام چو افتاد برون می نپرد

۷

چون بمیرم ز غمت زنده شوم بار دگر

گر بخاکم ز سر کوی تو بادی گذرد

۸

نتوان تافت رخ از دوست که دشمن ز پی است

دل بدو گر نبرد راه طمع هم نبرد

۹

گر نخورد ابن یمین بر ز وصالت چه عجب

تو سهی سروی و از سرو کسی بر نخورد

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ابن یمین فریومدی - تصویر ۲۹۲
دیوان اشعار ابن یمین فریومدی (از روی نسخه قدیمی مورخ به سنه ۹۲۱ هجری قمری) - ابن یمین فریومدی - تصویر ۲۹۴

نظرات