
ابن یمین
شمارهٔ ۱۱۹
۱
زلفت از سنبل تر گرد سمن پرچین کرد
گل رخ از پرتو خورشید رخت پرچین کرد
۲
آمد از کوی تو باد سحری مشک افشان
مگر از شام دو زلفت گذری بر چین کرد
۳
با سر کوی تو صاحبنظرش نتوان گفت
هر که رغبت بتماشا گه حور عین کرد
۴
شمه ئی از صفت حسن تو میگفت صبا
گل چو بشنید رخ از شرم رخت رنگین کرد
۵
در هوای لب تو جان بدهم تا گویند
بود فرهاد که جان پیشکش شیرین کرد
۶
بشکر خنده چو بنمود گهر لعل لبت
روی خورشید پر از کوکبه پروین کرد
۷
چون سخن از قد چون سرو تو گفت ابن یمین
راستی را همه کس از دل و جان تحسین کرد
تصاویر و صوت


نظرات