
ابن یمین
شمارهٔ ۱۲۴
۱
سنبل غالیه گون بر گل تر میشکند
ظلمت شام بر انوار سحر میشکند
۲
هر زمان پسته شیرینش که شور شهر است
خنده ئی میزند و نرخ شکر میشکند
۳
هر دمی حسن جهانگیر وی از ابرو و چشم
ساخته تیر و کمان قلب دگر میشکند
۴
تا من از رشته دندانش سخن میگویم
از لطافت سخنم قدر گهر میشکند
۵
میکند بر دل من پیرهن صبر قبا
از سر ناز کله گوشه چو بر میشکند
۶
ناصوابست که آن ترک خطا بی سببی
دل بیمار من خسته جگر میشکند
۷
از می عشق چنان مست شدست ابن یمین
که در خانه معشوق بسر میشکند
تصاویر و صوت

نظرات