
ابن یمین
شمارهٔ ۱۲۵
۱
شادباش ای دل که حالت پیش جانان گفته اند
ماجرای درد تو یکیک بدرمان گفته اند
۲
شوق بلبل پیش گل یکسر حکایت کرده اند
حالت پروانه را با شمع رخشان گفته اند
۳
این چه دولت بود یارب کز چنین مور ضعیف
قصه او را به درگاه سلیمان گفته اند
۴
در دماغ عقل من سودای زلفش دیده اند
هر سر موئی رگی پیوسته با جان گفته اند
۵
روی چون کافور او و زلف مشکین را بهم
اهل معنی چون ید بیضا و ثعبان گفته اند
۶
از چه روی افکند دردی در دلم میگون لبش
گرد و ای درد دل لعل بدخشان گفته اند
۷
گفته اند ابن یمین در دل نهان دارد غمش
آشکار است این ندانم کز چه پنهان گفته اند
نظرات