
ابن یمین
شمارهٔ ۱۳
۱
هر که بیند رخ آندلبر یغمائی را
نکند هیچ ملامت من شیدائی را
۲
جان زیان کرد دلم بر سر بازار غمش
وینزمان سود بود این دل سودائی را
۳
دلبرا زلف تو عیسی دم و زنار و شست
بو که احیا نکند ملت ترسائی را
۴
تا نیابد ز رخت شمع فلک پروانه
روشنائی ندهد گنبد مینائی را
۵
ز آنکه آن خط مسلسل چو محقق گردد
بیگمان نسخ کند آیت موسائی را
۶
کاش بینم نفسی خیل خیال تو بخواب
تا بدو باز برم محنت تنهائی را
۷
گفته بودم که بگویم غم دل پیش رخت
خود گشادی رخ و بستی در گویائی را
۸
عشق آمد ز در ابن یمین رفت شکیب
کی بود طاقت عشق تو شکیبائی را
تصاویر و صوت


نظرات