
ابن یمین
شمارهٔ ۱۳۶
۱
گر چشم من ایجان جهان روی تو بیند
هم صورت و هم معنی جان روی تو بیند
۲
باد سحری چون گذرد بر ورق گل
هر صفحه که روشنتر از آن روی تو بیند
۳
تو روی مپوش از من شیدا که نیم من
آنکس که بصد وهم و گمان روی تو بیند
۴
خورشید صفت روی تو پیداست بر آنکو
در جمله ذرات همان روی تو بیند
۵
از غایت شوقی که بود ابن یمین را
تا دیده او اشک فشان روی تو بیند
تصاویر و صوت


نظرات