
ابن یمین
شمارهٔ ۱۴۷
۱
هر نسیمی که ز خاک در جانان باشد
چون دم روح قدس مایه ده جان باشد
۲
تا بمیدان لطافت ذقنش گوی زند
قامت اهل دل از عشق چو چوگان باشد
۳
جان بدو دادم و دل از سر تحسین میگفت
جان همان به که چو باشد بر جانان باشد
۴
از بزرگی نپذیرفت دمی جان عزیز
گفت در بارم ازین خرده فراوان باشد
۵
راستی جان من خسته متاعیست حقیر
تحفه ئی سازم ازو لابد ازینسان باشد
۶
هر گدائی که شود شبفته بر عارض شاه
دائم از حرمت او بر در حرمان باشد
۷
جان بتحفه بر جانان مفرست ابن یمین
کاین تکلف مثل زیره و کرمان باشد
نظرات