
ابن یمین
شمارهٔ ۱۵
۱
بر من گذشت آن پسر شنگ نوش لب
رخ در میان زلف چو مه در سواد شب
۲
پیش خط هلال وش و روی چون مهش
خورشید را ندید کسی عنبرین سلب
۳
با وی رقیب همره و آری چنین بود
دائم خمار با می و خار است با رطب
۴
میرفت و پای تا سرم از تاب مهر او
میسوخت آنچنانکه بسوزد زمه قصب
۵
با چشم آهوانه او تاب در دلم
افکند و همچو شیر همی سوزدم ز تب
۶
دست از دو کون شسته ام ای دوست بهر تو
ور ز آنکه دشمنان شمرند اینسخن عجب
۷
آتش بیار و خرمن عشاق را بسوز
کآتش کند پدید که عود است یا حطب
۸
هر فتنه را بود سببی شکر حق در آن
بهر هلاک ابن یمین هم توئی سبب
تصاویر و صوت


نظرات