ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۱۵۲

۱

ای رخ خوب تو چون گل چمن آرای دگر

وی لب لعل تو چون مل طرب افزای دگر

۲

خوشتر از روی چو گلنار تو بر سرو سهی

نشکفد هیچ گلی بر سر و بالای دگر

۳

هر کجا دل رود آید بسر کوی تو باز

ز آنکه از کوی تو بهتر نبود جای دگر

۴

بنشین یکنفس و بند دو تائی بگشای

که نیابی چو من شیفته یک تای دگر

۵

گر تو بر چشم رهی از سر کین پای نهی

چشم دیگر بنهم تا تو نهی پای دگر

۶

در سر زلف چو زنجیر تو آویخت دلم

عقل گفتا که زدی دست بسودای دگر

۷

دشمنم گفت که از دوست غمی یابی و بس

گفتم این نیز نهم بر سر غمهای دگر

۸

چون سخن از لب شیرین تو گفت ابن یمین

عقل گفتش نبود چون تو شکر خای دگر

تصاویر و صوت

نظرات