
ابن یمین
شمارهٔ ۱۵۸
۱
تعالی الله چه رویست آن که دارد ترک سیمین بر
ندیده چون خیال او بتی هرگز بخواب اندر
۲
تماشاگاه جانها را بباغ حسن او صانع
بگرد چشمه حیوان نبات انگیخت چون شکر
۳
پی مور است بر شکر خطش یا دود بر آتش
و یا بر آینه زنگست و یا بر آب نیلوفر
۴
زهی دریای حسن او که چون موجی بر انگیزد
شود بر ساحتش پیدا زهر سو توده عنبر
۵
دمادم چشم بیمارش ز خونم میخورد شربت
از آن هر لحظه بیماریش آید در نظر خوشتر
۶
گدای کوی آن مهوش بشاهی گردن افرازد
اگر بختش نهد بر سر ز خاک پای او افسر
۷
خلاف دوستان کردی نگارینا چه بر بردی
خلاف آخر تو خود دانی که هرگز می نیارد بر
۸
بیا بر چشم من بنشین که تا هر لحظه در پایت
فشاند مردم چشمم هزاران دانه گوهر
۹
اگر ابن یمین روزی بخلوت با تو بنشیند
نسیم زلف تو گردد جهانی را بدو رهبر
تصاویر و صوت

نظرات