
ابن یمین
شمارهٔ ۱۶۰
۱
دل بدست غم جانان دهم و جان بر سر
گر چه زین کار فتد رنج فراوان بر سر
۲
روی او شاهد حالست که در بردن دل
آمد آن طره طرار پریشان بر سر
۳
دستگیر ار نشود زلف چو مشکین رسنش
کی دلم آید از آنچاه زنخدان بر سر
۴
گفتم ای دل مرو اندر پی او نشنیدی
تا قضا چیستت از گنبد گردان بر سر
۵
گر بکفر شکن زلف ویم دست رسد
جان بشکرانه بر افشانم و ایمان بر سر
۶
در جهان جز قد و بالای خوشش دید کسی
هیچ سروی که شکفتش گل و ریحان بر سر
۷
گر بریزد بهوس خون دل ابن یمین
حکم او هست روان بر سرو فرمان بر سر
تصاویر و صوت


نظرات