
ابن یمین
شمارهٔ ۱۸۶
۱
گرم ز عشق تو جان در بلاست گو میباش
وگرچه با منت آئین جفاست گو میباش
۲
بیا که گر گذرت بر دو چشم من باشد
چو خاک پای توأم توتیاست گو میباش
۳
اگر چه در بر کافور عارضت افعی است
ترا چو لعل زمرد نماست گو میباش
۴
بچین زلف چو شام تو مایلست دلم
شدن بجانب چین گر خطاست گو میباش
۵
اگر چه از من مسکین رقیب در خشم است
ترا نظر چو بعین رضاست گو میباش
۶
میان لیلی و مجنون مودتست و صفا
اگر میان عرب ماجراست گو میباش
۷
ز بهر دانه خالت همیشه مرغ دلم
بدام زلف تو گر مبتلاست گو میباش
۸
اگر چه ابن یمین را دل از تو پر درد است
چو لطف صاحبدیوان دواست گو میباش
۹
علاء دولت و دین صاحبی که از عدلش
ستم ز سیمبران گر رواست گو میباش
نظرات