
ابن یمین
شمارهٔ ۱۹۷
۱
ای قاعده زلف دلاویز تو مشکل
ز آنغالیه گون سلسله آسان تو مشکل
۲
گفتم که لبت خون دلم ریخت خطا بود
با چشمه حیوان نتوان گفت که قاتل
۳
زینسان که زند دیده دریا صفتم موج
ناگاه فتد مردم آبیش بساحل
۴
زلف تو بتخویف دلم سلسله جنباند
خرم دل دیوانه گر اینست سلاسل
۵
یا این لب شیرین دلم از چشمه حیوان
هرگز نخورد آب که شورست مناهل
۶
چون سایه اگر در پی اویم مکنم عیب
ای بیخبر اندر نگر آن شکل و شمایل
۷
مشغول بتست ابن یمین لیک چه مقصود
پروای ویت نیست زمانی ز مشاغل
تصاویر و صوت

نظرات