
ابن یمین
شمارهٔ ۲۰۰
۱
این منم باز که روی چو مهت میبینم
هر دم از پسته شور تو شکر میچینم
۲
این که باز از تو رسیدم من دلخسته به کام
گر نه خوابیست ز هی بخت که من میبینم
۳
در شکر خنده چو آن رسته دندان ترا
بینم از چشم گهربار فتد پروینم
۴
هرچه خواهی تو به جای من دلخسته رواست
از تو نفرین به از آن کز دگری تحسینم
۵
گر چه شد ز آتش عشقت دل من نرم چو موم
لیک هرگز بجز از نقش رخت نگزینم
۶
بده ای خسرو خوبان ز لبت کام دلم
که چو فرهاد ستمکش ز غم شیرینم
۷
رحم کن بر دلم ای جان و جهان ابن یمین
که چنین عاجز و درمانده و بس مسکینم
۸
که اگر حکم کنی از سر جان برخیزم
ور نشانیم بر آتش به وفا بنشینم
تصاویر و صوت

نظرات