
ابن یمین
شمارهٔ ۲۰۳
۱
باز منزل بسر کوی نگار آوردیم
بهر خاک درش از دیده نثار آوردیم
۲
شکر کردیم چو دیدیم گل عارض او
که زمستان غمش را ببهار آوردیم
۳
برکنارست ز ما آن بت و ما خود دل زار
در میان با غمش از بهر کنار آوردیم
۴
گفتم آورده ام از عشق تو دیوانه دلی
گفت با سلسله آن مشک تتار آوردیم
۵
جان زیان گشت ز سود او جوی سود نداشت
در جهان لطف و حیل با تو بکار آوردیم
۶
عاشقانی که بخاک در تو بگذشتند
همه گفتند کز آنجا دل زار آوردیم
۷
مکن ای دوست که چون ابن یمینت گویند
که ز خاک در آن یار غبار آوردیم
نظرات