ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۲۰۹

۱

در آی از درم ای آرزوی دل که بر آنم

که بر دو دیده روشن بمردمیت نشانم

۲

دمی که بیتو نشینم حدیث عشق تو گویم

همان دمست اگر هست حاصلی ز جهانم

۳

حدیث شکر میگونت از آن نفس که شنیدم

در آرزوش هوا کرد و رفت طوطی جانم

۴

غلام آنرخ خوبم که چون نقاب گشاید

بهار روی نماید میان فصل خزانم

۵

ز تیر غمزه خونریز و ابروی چو کمانت

چو تیر خاک نشینم خمیده قد چو کمانم

۶

برفت نقد روانم ز دست و سود غم آمد

نگاه کن که ز سودات بر چه مایه زیانم

۷

تو شاه جمله بتانی و من گدای کمینت

گرم بلطف نخوانی بعنف نیز مرانم

۸

بترس ز آه دل من که زود زنگ بر آرد

سپهر آینه گون گر برویش آه رسانم

۹

ز بند عشق تو دلرا چو نیست روی گشایش

بسان ابن یمین جمله بر عزیمت آنم

۱۰

که در هوای لب شکرینت طوطی جانرا

ز بند این قفس سر گرفته باز رهانم

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ابن یمین فریومدی (از روی نسخه قدیمی مورخ به سنه ۹۲۱ هجری قمری) - ابن یمین فریومدی - تصویر ۳۴۶
دیوان اشعار ابن یمین فریومدی - تصویر ۳۲۹

نظرات