ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۲۱

۱

گر از روی تو افتد عکس بر آب

شود جانرا مصور چهره در آب

۲

ترا تا دیدم از جمع لطیفان

نیاید هیچ در چشمم مگر آب

۳

ز مهر عارضت چشمم پر آبست

بلی خورشید آرد در نظر آب

۴

شد آب از شرم رویت شمع از آنسان

که تا پایش گرفت از فرق سر آب

۵

مگر وصف لبت در مصر گفتند

که در نی شد ز شرم آن شکر آب

۶

مشو از چشم من دور ار چه باشد

مرا در چشم دائم بر گذر آب

۷

بعهد ترکتاز چشمت ار چه

نماند ابن یمین را در جگر آب

۸

ولی دارد ز فیض هندوی چشم

هنوز از جمله اشیا بیشتر آب

تصاویر و صوت

نظرات