
ابن یمین
شمارهٔ ۲۱۶
۱
گاه آنست که در آب سر افشان گردیم
تا بکی بیتو چو زلف تو پریشان گردیم
۲
گر فتد سایه خورشید رخت بر سرما
از صفای رخ خوبت همه تن جان گردیم
۳
چون خضر در ظلمات شب هجران توئیم
وقت نامد که بر آن چشمه حیوان گردیم
۴
غمزه و ابروی چون تیر و کمان آفت ماست
لیک ترکش نکنم گر همه قربان گردیم
۵
زر و گوهر ز رخ و دیده چو داریم تمام
بر عقیق یمن و لعل بدخشان گردیم
۶
آفتاب فلک فضل و کرم شیخ علی
که چو در سایه ایوانش باخوان گردیم
۷
دانم ای ابن یمین کز کف دریا صفتش
زود با کام دل و با سوی سامان گردیم
۸
سایه عالی او تا بابد باقی باد
تا ز احسانش چو خورشید زر افشان گردیم
تصاویر و صوت


نظرات