ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۲۳۸

۱

چنان بخون دلم در زد آن پسر ناخن

که هست سرخی آنش هنوز بر ناخن

۲

مرا گشاد و کشید آنصنم بصد دستان

هزار ناخنه در چشم و در جگر ناخن

۳

قمر کبود رخ از بهر آن بود که زد است

بدست حسن بتم در رح قمر ناخن

۴

مرا خبر نه و افزون شدست رنج دلم

چنانکه میشود افزوده بیخبر ناخن

۵

رباب وار سر از پاش بر نخواهم داشت

بدین گناه گرم نی کنند در ناخن

۶

فرو برم بحیل ناخن وفا بدلش

اگر چه می نکند کار بر حجر ناخن

۷

منم که خشگ نیارم ازین سپس که کند

بخون ابن یمین دوست دست تر ناخن

۸

برم قضیه بشاهی که هیبتش بربود

بترکتازی چندان ز شیر نر ناخن

۹

شکوه افسر تخت شهی طغایتمور

که ظلم رازند از عدل در بصر ناخن

تصاویر و صوت

نظرات