
ابن یمین
شمارهٔ ۲۴۲
۱
عارضست آن یا گل سیراب بر برگ سمن
قامتست این یا قد شمشاد یا سرو چمن
۲
گفتم اندر وصف آنشیرین دهن رانم سخن
خود سخن در وی نمیگنجد ز تنگی دهن
۳
در دلم مهر رخ چون ماهش امروزی مدان
سالها شد تا همی تابد سهیل اندر یمن
۴
با رخش نوری ندارد چون چراغ نیمروز
پرتو اینشمع زرین پیکر مینا لگن
۵
گر چه چشم مست او کشتم بکین اما مرا
تا ابد خواهد دمیدن بوی مهرش از کفن
۶
عاشقانرا بوی زلفت ای بت یوسف جمال
هست چون یعقوب کنعانرا نسیم پیرهن
۷
زلف چون شام ترا اگر مشک میگویم خطاست
چون زهر چین خیزدش صد نافه مشک ختن
۸
در دل ابن یمین مهر رخ چون ماه تو
خوشترست از روشنی در چشم و روح اندر بدن
تصاویر و صوت

نظرات