
ابن یمین
شمارهٔ ۲۴۸
۱
یا رب گلست عارض زیبات یاسمن
یا بر فراز سرو شکفته است یاسمن
۲
چشم تو آهوئیست که هنگام ترکتاز
باشد بسوی کشور جانهاش تاختن
۳
میگفت با صبا ز رخت گل حکایتی
باد صباش خرده زر کرد در دهن
۴
از چین زلف تو بختن نافه ئی رسید
از شرم شد سیه رخ آن نافه ختن
۵
کی با شکست حال دل زار میرسد
زلفت که زیر هر خم او هست صد شکن
۶
ایسرو سیمتن ز سرم سایه بر مدار
کز تاب آفتاب غمت سوخت جان من
۷
ابن یمین ز عشق تو پروانه وار سوخت
تا روی دلربای تو شد شمع انجمن
نظرات