
ابن یمین
شمارهٔ ۲۵۴
۱
چون ذره هوا میکند ای ماه ز هر سو
دلها بتو خورشید رخ غالیه گیسو
۲
بی روی تو گل خار بود اهل خرد را
هر چند که در حسن کند جلوه بصد رو
۳
دانی بچه رو ماه نو انگشت نمایست
ز آنروی که شد جفت چنان طاق دو ابرو
۴
با چین سر زلف تو در بوی فروشی
دم جز بخطا می نزند نافه آهو
۵
هر چند که لؤلؤش یکی حلقه بگوشست
چون سود بر آن باد بنا گوش تو پهلو
۶
یکبار دگر آب شدی ز آتش آهم
لاله صفتی گر نبدی همدم لؤلؤ
۷
هر صبح زنم کوی ترا آب ز دیده
تا زحمت گردت ندهد خاک سر کو
۸
دریاب که بی هیچ سبب هندوی زلفت
از شوخی و غمازی آنغمزه جادو
۹
زنجیر کشان برد دل ابن یمین را
وز طاق دو ابروش درآویخت به یک مو
نظرات