ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۲۶۸

۱

شیرین بتم ایخسرو خوبان زمانه

در عشق تو گشتیم چو فرهاد فسانه

۲

تا غمزه مست تو کمان ساخت ز ابرو

شد تیر بلا را دل عشاق نشانه

۳

سوز دل من شعله زد از اشک دمادم

کس دید که آتش زند از آب زبانه

۴

ای بس که دلم در طلب چشمه نوشت

در بادیه فکر فرو برد گمانه

۵

در دام بلا دانه خال توام افکند

ای بس که فتد مرغ بدام از پی دانه

۶

زان بر جگرم آب نماندست که چشمم

از گوهر شهوار بپرداخت خزانه

۷

فرقی که میان سر زلف تو و مشکست

فرقیست که مشاطه کند راست بشانه

۸

با عارض گلگون و قد راست چو سروت

از سرو و ز گل ابن یمین کرد کرانه

۹

هرگز نرود بهر تماشا سوی صحرا

آن کس که تماشاگه او هست به خانه

تصاویر و صوت

نظرات