
ابن یمین
شمارهٔ ۲۷
۱
ایدل مده ببند سر زلف یار دست
مارست زلف یار مبر سوی مار دست
۲
بر عهد دلبران نتوان استوار بود
ایدل بعهدشان ندهی زینهار دست
۳
دارم بدست بوس وی امیدها و لیک
بی زر نمیدهد بت سیمین عذار دست
۴
در نرد دلبری رخ او مهر و ماه را
ده خصل طرح داده و بر ده هزار دست
۵
در آرزوی آنکه ز گلزار عارضش
چینم گلی گرفت مرا خار خار دست
۶
گر عاشقی حذر مکن از طعنه رقیب
بی گل نشیند آنکه بپوشد ز خار دست
۷
مائیم در هوای سهی سرو قامتت
بر سر زنان همیشه بسان چنار دست
۸
در تاب آفتاب غم از پا در آمدم
ایسرو سایه ور ز سرم بر مدار دست
۹
جان در میان بحر غم افتاد و باک نیست
گر خواهدم رسید بلب یا کنار دست
۱۰
برد است در هوای گلستان عارضت
چشمم بگاه گریه ز ابر بهار دست
۱۱
از خون دل نگار کنم چشم خویش را
باشد که گیرد ابن یمین را نگار دست
تصاویر و صوت


نظرات