ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۲۷۷

۱

ای جان و جهانرا ز رخت نور و نوائی

وی بر در حسنت شه سیاره گدائی

۲

مهرت نرسد جز بدل پاک که چون صبح

آید نفس او ز سر صدق و صفائی

۳

نقش رخت ایماه که بستست که هرگز

نگشاد بزیبائی آن چهره گشائی

۴

بادی که ز چین سر زلفین تو خیزد

همچون دم عیسی بود اعجاز نمائی

۵

نایافته طوطی بلب چشمه کوثر

چون سرو سهی قامت تو نشو و نمائی

۶

با اشک من و آه دلم باش که نبود

سازنده تر و خوشتر ازین آب و هوائی

۷

مائیم و دلی آینه کردار کزو نیست

جز صیقل الطاف خوشت زنگ ز دائی

۸

در دیده کشم سرمه صفت خاک درت را

زیرا که نشانیست برو از کف پائی

۹

جانی و جهان هیچ عجب نیست گرت نیست

چون جان و جهان با من دلخسته وفائی

۱۰

هم بگذرداین ظلمت شبهای فراقت

هم سر زند از روز وصال تو ضیائی

۱۱

تا چشم توان داشت ز اقبال تو دردی

هرگز نکند ابن یمین میل دوائی

تصاویر و صوت

نظرات