ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۲۸

۱

بفروغ مهر رویش که مهست از آن عبارت

بفریب چشم مستش که دهد جهان بغارت

۲

بنسیم جانفزایش که مسیح وار آرد

سوی کشتگان هجران بوصال جان بشارت

۳

که دمد بجای خار از سرخاک ما گل تر

چون کند مزار ما را مه مهربان زیارت

۴

اگر از بهار حسنش بچمن رسد نسیمی

عجب ار نگیرد از سر بگه خزان نضارت

۵

بخط و عبارت او مر ساد چشم زخمی

که ندید کس چنان خط نشنید از آن عبارت

۶

ز سر شک تر خرابست بنای صبر و شاید

که کسی میان طوفان ندهد نشان عمارت

۷

پسر یمین ز پایش بچه روی سر بتابد

چو بآشکار دورش کند و نهان اشارت

تصاویر و صوت

نظرات