
ابن یمین
شمارهٔ ۲۸۱
۱
آبحیاتست یا لبان که تو داری
چشمه نوشست یا دهان که تو داری
۲
در نظرم آفتاب سایه نشین است
زیر کله روی دلستان که تو داری
۳
پسته دهن بسته زان بود که ندارد
چربی و شیرینی زبان که تو داری
۴
مایه سودای ماست شعر سیاهت
در بر نازک چو پرنیان که تو داری
۵
حسن تو گنجیست شایگانی و زلفت
مار سر گنج شایگان که تو داری
۶
با تو چنانم که در میان من و تو
موی نگنجد جز آن میان که تو داری
۷
ابن یمین را چو تیر خاک نشین کرد
از کجی ابروی چون کمان که تو داری
تصاویر و صوت


نظرات