
ابن یمین
شمارهٔ ۲۸۲
۱
ای باد صبا بگذر ز آنجا که تو میدانی
حال دل من بر گوی آنرا که تو میدانی
۲
در پرده اسرارش هر گه که شوی محرم
در پرده بگو با او زیرا که تو میدانی
۳
گر درد نهان دل هر چند ز حد بگذشت
پیدا نکنم با تو زیرا که تو میدانی
۴
دل در شکن زلفت زنجیر کشان تا کی
دیوانه اسیر تست حقا که تو میدانی
۵
درد دل ریشم را همچون تو نداند کس
لطفی کن و درمانش فرما که تو میدانی
۶
چون سرمه بنیائی در دیده کشم گردی
کش باد صبا آرد ز آنجا که تو میدانی
۷
گفتم ز لبت بوسی و ز ابن یمین جانی
هستی تو بدین راضی گفتا که تو میدانی
تصاویر و صوت


نظرات