ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۲۸۹

۱

بگوش جان من آید دمادم آوازی

که هست طایر جانرا هوای پروازی

۲

بلی نشیمن او شاخسار سدره بود

چه میکند قفسی و اندرو نه دمسازی

۳

بعقل و علم اگر پرورش دهی جانرا

ز سر غیب نماید بر او نهان رازی

۴

مجردی چو مسیحا کجا که از سر وقت

بهر نفس که بر آرد نماید اعجازی

۵

غذای طوطی جان تو شکر خرد است

عزیز دار مر او را که ارزد اعزازی

۶

بود ز جهل گرش آرزوی نفس دهی

کسی بطعمه نداد ارزنی بشهبازی

۷

بنزد ابن یمین کر چو مار خاک خوری

بهست از آنکه چو موری مسخر آزی

تصاویر و صوت

نظرات