
ابن یمین
شمارهٔ ۲۹۶
۱
تا ساخته ئی بر قمر از غالیه خالی
دارد دل من تیره تر از خال تو حالی
۲
مرغ دل من در هوس دانه خالت
دارد بهوا میل و ندارد پر و بالی
۳
امشب که مرا تا سحر از روی چو روزت
ماهیست فروزنده شی باد چو سالی
۴
ابروی ترا خلق بانگشت نمودند
آری بنمایند چو بینند هلالی
۵
چون ذره دل هر که هوای تو گزیند
خورشید غمش ره نبرد سوی زوالی
۶
وقتست غمم را که نهد روی بنقصان
زیرا که رسیدست ز هجرت بکمالی
۷
چون شکر نگفت ابن یمین روز وصالت
شد در شب هجران تو قانع بخیالی
نظرات