
ابن یمین
شمارهٔ ۲۹۷
۱
تنگ شکرست این دهن ایجان که تو داری
رشک قمرست این رخ رخشان که تو داری
۲
یکلحظه دل اندر بر من جمع نباشد
ز آشوب سر زلف پریشان که تو داری
۳
در حسن توئی یوسف و این طرفه که ما را
دل بسته آنچاه زنخدان که تو داری
۴
عناب فتادست ز بادام دو چشمم
تا دیده ام آن پسته خندان که تو داری
۵
افسون تب عشق من ار نیست بگو چیست
بر گرد شکر آنخط خوش خوان که تو داری
۶
تا صورت از اینسان که ترا هست بخوبی
نا خوب بود سیرت از اینسان که تو داری
۷
گر دست دهد ابن یمین را که بجانی
بوسی خورد از لعل در افشان که تو داری
۸
جان در سر سودا کند و باک ندارد
یکدم پی آن بوسه ارزان که تو داری
تصاویر و صوت

نظرات