
ابن یمین
شمارهٔ ۳۰۱
۱
بگو ای ماه تابان تا کجائی
که یکدم نزد مشتاقان نیائی
۲
چو من بهر توأم بیگانه از خویش
چرا بستی طریق آشنائی
۳
بگو ز آن لب سخن گر نیک و گر بد
که چون طوطی بجز شکر نخائی
۴
مرا کی ماجرا سخت آید از تو
که تو سر تا قدم عین صفائی
۵
ز دست دوستان زهر هلاهل
کند چون نوشدارو جانفزائی
۶
ترا بر جان ما فرمان روانست
که تو شاهی و ما مشت گدائی
۷
اگر معشوق رند و می پرستست
نزیبد عاشقانرا پارسائی
۸
مگر وقتی بتن ابن یمین را
ضرورت افتد از کویت جدائی
نظرات