
ابن یمین
شمارهٔ ۳۰۲
۱
جانا رخ چون بهار بنمای
عالم بجمال خود بیارای
۲
از روی چو ماه تو صبوری
ممکن نبود مرا مفرمای
۳
یا مهر خود از دلم برون بر
یا از در من بمهر باز آی
۴
یا جان بستان و وارهانم
یا بر دل زار من ببخشای
۵
با من بوفا ببند عهدی
وین بسته در امید بگشای
۶
چون دست نمیرسد که یابم
کام دل از آنلب شکر خای
۷
آخر چه شود که سر در آری
تا از دل و جان ببوسمت پای
۸
پس کابن یمین ز عشق رویت
گفتست بغمز و رمز هر جای
۹
این دل بر اوست نیک بنگر
آئینه جان ز زنگ بزدای
تصاویر و صوت


نظرات