ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۳۰۳

۱

جان بچشمم در نیاید ور نه جانت خواندمی

خوشتر از جان هم ندانم تا چسانت خواندمی

۲

جان ندارد هیچ وزنی بی ثبات اندر جهان

ورنه ایجان و جهان جان و جهانت خواندمی

۳

حسن خلق عالم ار گشتی مجسم پیکری

از لطافت اندران پیکر روانت خواندمی

۴

ایچراغ جان اگر پروانه دادی حسن تو

در شبستان صفا شمع روانت خواندمی

۵

گر نسفتی لعل در بار ترا الماس نطق

عقل باور داشتی گر بی دهانت خواندمی

۶

پای سرو از شرم قدت گر بگل در نیستی

در سرم گشتی که سرو بوستانت خواندمی

۷

گر نبودی حسن ماه آسمانی مستعار

روی آن داری که ماه آسمانت خواندمی

۸

چون نمک داری جگر کردم کباب از بهر تو

سر فرو ناری و گرنه میهمانت خواندمی

۹

جان طلب گر کرده ئی ز ابن یمین بی کین دل

کرد می تسلیم و ماه مهربانت خواندمی

تصاویر و صوت

نظرات