
ابن یمین
شمارهٔ ۳۰۸
۱
در باغ حسن سرو روانی براستی
دور از تو چشم بد همه جانی براستی
۲
وقت صبوح با لب خندان بسان صبح
بنمای رخ که سرو روانی براستی
۳
بگشای لب که وقت سخن در شاهوار
از لعل آبدار نشانی براستی
۴
آزاد سرو را نرسد با قدت عناد
گر خط بندگیش ستانی براستی
۵
با شاخ سدره دعوی بالا اگر کنی
حالی بمنتهاش رسانی براستی
۶
دارم گمان کز آن منی سرکشی مکن
باشد که گردد از تو گمانی براستی
۷
بر چشم جویبار من ایسرو خوش خرام
بنشین بناز کز در آنی براستی
۸
کرد آب چشم ابن یمین آشکار کو
دارد نظر بدوست نهانی براستی
نظرات