ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۳۱۲

۱

زهی بوقت سخن لعلت از در افشانی

شکسته رونق بازار گوهر کانی

۲

حدیث طره مشکینت قصه ایست دراز

بکنه آن نرسد خاطر از پریشانی

۳

توئی که مینهد آبحیات از دل پاک

به پیش لعل تو بر خاک تیره پیشانی

۴

دلم وصال تو میجست عقل میگفتش

بخیره کشتی بر خشگ تا بکی رانی

۵

شکایتی ز تو گر هست با تو گویم و بس

که گر ز تست مرا درد هم تو درمانی

۶

بجز موافق طبع تو یکنفس نزنم

گرم بر آتش سوزان چو عود بنشانی

۷

بیا که ابن یمینت بدیده جا سازد

که جویبار سزد جای سرو بستانی

تصاویر و صوت

نظرات